به گمانم باید
برای آرامش مادرم
دعای گریه و گیسوبران باران را به یاد آورم
دلم می خواست بهتر از اینی که هست سخن می گفتم
وقتی که دور از همگان
بخواهی خواب عزیزت را برای آینه تعبیر کنی
معلوم است که سکوت علامت آرامش نیست .
آسوده باش، حالم خوب است
فقط در حیرتم
که از چه هوای رفتن به جایی دور
هی دل بیقرارم را پی آن پرنده می خواند
به خدا من کاری نکرده ام
فقط لای نامه هایی به ری را
گلبرگ تازه ای کنار می بوسمت جا نهاده و
بسیار گریسته ام
چرا از اینکه به رویای آن پرندهء خاموش
خبر از باغات آینه آورده ام ، سرزنشم می کنید ؟!
خب به فرض که در خواب این چراغ هم گریه ام گرفت
باید بروید تمام این دامنه را تا نمی دانم آن کجا
پر از سایه سار حرف و حدیث کنید ؟
یعنی که من فرق میان دعای گریه و گیسوبران باران را نمی فهمم ؟!
خسته ام...
خسته!
ری را !