توی چند روز گذشته برای ثبت نام دانشگاه به گرگان رفتم. کار ثبت نام تمام شد. اما حسابی خسته شدم. دو روز مدام توی ماشین بودم. هوای گرگان هم که هزار ماشالله شرجی شرجی... شهر خیلی خوبیه تو نگاه اول از آمل و بابل و یکم هم از ساری قشنگتر بود. از مردمانش هم خوشم اومد. لهجهی ناز و مرام خوبی داشتند. دیروز خواستم برگردم سنندج ساعت 2 سوار ماشین شدم. ساعت 6 رسیدیم به جنگل آمل و محور آمل - تهران، ترافیک خیلی سنگینی بود. تقریبا یک ساعت توی ترافیک بودیم. شب ساعت 9:5 پایینتر از رودهن شام خوردیم و ساعت 10:30 و 11 تهران بودیم. ساعت 4:30 صبح توی رزن پمپهوای اتوبوس خراب شد و تا ساعت 7 صیح مشغول تعمیر بودند. خلاصه اینکه به جای ساعت 8 صبح ساعت 12 ظهر رسیدم سنندج. وقتی خواستیم پیاده شیم راننده اتوبوس گفت آقایان و خانمها از همه معذرت میخوایم که توی این سفر خیلی اذیت شدید. من هم گفتم اتفاقا خاطره شد و به راننده قول دادم که بلیط را به یاد اون سفر نگهداری کنم!
واقعا هم خوب بود. البته خیلی خسته کننده و آزاردهنده بود اما خیلی هم خندیدم و خوش گذشت! وقتی میشه به یک اتفاق یا یک بزنگاه و وهله از زندگی دید و نگاه خوب داشت، چرا با دید بد خوبیها را هم ندید؟ واقعا خوب بود!
توی همین چند ساعتی که برگشتم هنوز خستگی بر وجودم سنگینی میکنه. چه خوابی بکنم امشب!!!
حالا قرار شده از اول مهر برم و به یاری خدا دورهی کارشناسی ارشدم را توی شهر گرگان سپری کنم!
انشاءالله