شخصی‌های من!

افشین زارعی | روز یا گاه‌نوشته‌ها، شعر‌های مورد علاقه و شخصی‌های من!

شخصی‌های من!

افشین زارعی | روز یا گاه‌نوشته‌ها، شعر‌های مورد علاقه و شخصی‌های من!

شخصی‌های من!
پیام های کوتاه
  • ۲۳ ارديبهشت ۹۲ , ۲۲:۴۵
    ashegh!
  • ۷ ارديبهشت ۹۲ , ۰۰:۵۷
    لیمو

۷ مطلب با موضوع «دلنوشته» ثبت شده است

تنهام نذار٬ بی تو سخته، برگرد!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۰۳
افشین زارعی
خیلی سخته رو سجاده روبه‌روی خدا بایستی و ندونی چی بگی! اون وقت‌هایی را می‌گم که اگه برای خودت دعا کنی به ضرر دیگری و اگه برای او دعا کنی سر خودت بی‌ کلاه می‌مونه! خیلی سخته جوری دعایی کنی که نه سیخ بسوزه نه کباب! تو این جور مواقع باید بگی خدایا ریش و قیچی را میدم دست خودت، دیگه خود دانی! البته همین حرف فقط به زبان آوردنش سخته! اگه از ته ته دلت بگی خدایا خودت همه چی را درست کن هنر کردی نه اینکه یه سمت دلت دلهوره‌ی نشدن کارت باشه و یه سمتش نگران او بودن! خیلی سخته!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۲۸
افشین زارعی

امشب شب خوبی بود. چون می‌خواستیم خوش باشیم. خیلی چیز‌ها دست به دست هم دادند که شاید این خوب بودم را از امشبمون حذف کنند اما نتونستن. امشب یه کار بد هم کردم اون هم این بود که نتونستم سر قولم بمونم. سر قولی که دیروز به خودم دادم. البته اگر این حرف به عنوان توجیه محسوب نشه من واقعا مقصر نبودم. اون چیزی که نباید، خودش اومد سمت من و تقصیر من در این بود که نتوانستم کنار بیام.

امشب شب خوبی بود. چون چند تا چیز جدید یاد گرفتم و چند تا از چیز‌هایی که در صحتش شک داشتم بهم ثابت شد. حس خوبیه وقتی چیز جدیدی به آموخته‌هات اضافه بشه. در اینکه آدم‌ها طول بازه تغیراتشون زیاده شکی نیست. اصلا چه معلوم که طرز فکر فرداشب من، همین مطلب را نقض نکنه؟ ممکن هم هست یه عمر کسی را با یه تم و لباس شخصیتی خاصی ببینی و بشناسی بعد تویه یه برخورد یه چیزه دیگه‌ای بشه. یه برخورد که می‌تونه یه ثانیه طول بکشه یا ده سال و یا حتی تا آخر عمر اون یک نفر... این به این معنی نیست که حتما باید یک نفر بد باشه و بعد از اون برخورد بشه آدم خوبه‌ی قصه! بعضی وقت‌ها پیش میاد که کسی همیشه خوب بوده و یه دفعه حرکتی از او سر می‌زنه که اصلا نمی‌شه ازش انتظار داشت! میگم، آدم‌ها خیلی متنوع‌اند... عوض شدن را خیلی خوب بلدند. در عوض خیلی هم حافظه‌هاشون خوب کار می‌کنه. فقط کافیه یه اشتباه ازت ببینن، دیگه فراموش شدن اون اشتباه با کرام‌ الکاتبینه...

امشب شب خوبی بود. خیلی خوبه که توی یه مطلب این همه از واژه‌ی خوب استفاده کردم. سرچشمه‌ی همه‌ی خوبی‌ها خداست. وقتی توی روز کاری می‌کنیم که آخر شب به این فکر می‌کنیم که امروز روز خوبی بود. البته نه اینکه کلی گند بزنیم و آخرشب لفظی بیایم فقط واسه اینکه چیزی گفته باشیم. نه! وقتی را میگم که از ته‌ ته دلمون یه چیزی، یه حسی میگه امروز چه روز خوبی بود... این روزها روزهایی هستند که خیلی به خدا نزدیک میشیم. انقدر نزدیک که صحبت‌هامون، لحظه‌ها، خنده‌ها، کارها، دوستی‌ها و همه چیزمون بوی خدا را به خودش میگیره. وقتی آخر شب می‌گیم امشب خیلی خوب بود٬ شک نکنید که این خوبی از خدا سرچشمه گرفته.

خدایا شکرت. شکر که خانواده‌ام را شادمان دیدم. شکر که همه‌ی روز را با ما بودی. امروز روزمون بوی تو را میداد. خدایا شکرت که هوامونو داشتی. دوست دارم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۲ ، ۰۳:۰۷
افشین زارعی


ماه عسل در این روز کریم و با شرافت، روز میلاد نورچشم پیامبر(ص) حضرت امام حسن مجتبی، جلوه‌ی ویژه‌ای داشت. امروز در ماه عسل از ازدواج و سنت حسنه‌ی پیامبر(ص) و.. حرف زده شد. پدری که در تصویر عکس او پیداست دو سال قبل، بعد از فوت همسرش، فرزندانش اون را به خانه‌ی سالمندان بردن و او در جواب سوال احسان که پرسید: به بچه‌هات معترض نشدی که چرا من را می‌برید خانه سالمندان؟ گفت: نه، چکار می‌تونم بکنم؟ چاره‌ای نبود...
او همسرش را دوست داشت. و بعد از مرگ او تنها بود و با کاری که فرزندانش کردند تنهاتر شد. البته ما قاضی نیستیم و کاری به کار بچه‌هایش نداریم... .
اما چیزی که او و مادری را که 5 سال مهمان خانه سالمندان بود را به استدیو ماه عسل کشاند نه تنها چیز عجیبی نبود بلکه مسئله‌ای بود که کاملا عرف است و رایج. دلبستگی، آره پدر سالخورده‌ی ماه‌عسل امروز دلش گیر کرده بود به نگاهی و دلی و خورده‌ای محبت... او می‌خندید چون به جای بوسه‌های فرزندانش احسان او را بوسید و به‌جای مصاحبت با نوه‌هایش او امروز یک همدم دارد. البته این بماند که هر گلی بوی خود را دارد و ... اما چیزی که او را به خنده واداشت بله‌ای بود که از عروس خانم گرفت. احسان از عروس قصه درباره‌ی آرزو‌هایش پرسید و او جوابش این بود که: آرزوم اینه که از اینجا(خانه سالمندان) برم!
الهی من قربون اون همه مهر و وفاتون برم که از دار دنیا دلتون به یه همدم خوشه. نه مثل ما که بعضیامون، البته بعضیامون به شکلی هول‌ هولکی می‌خوریم و می‌دویم و جمع می‌کنیم که انگار می‌خوایم مثل مصری‌های باستان همه‌ را بذاریم توی تابوتمون... الهی من قربون اون دل مهربونتون برم که از خدا فقط یه چیز خواستید و اون هم خود خدا بود.
ای کاش همه‌ی ما قدر این خنده‌ها را بدونیم. این‌ها نعمت الهی هستند. مواظب این نعمت‌ها باشید. اگر هنوز پدر و مادر یا پدربزرگ و مادربزرگ توی خونه‌هاتون هستند پس خوش‌بحالتون. اما بالاغیرتا قدرشون را بدونید. یه روز از خواب بیدار میشید و می‌بینید نیستند... روزگار گلها را زود می‌چینه! خود من یه دنیا دلم برای دیدن خنده‌های پدربزگ‌هام و مادربزگم تنگ شده. به خدا خیلی دلم تنگ شده اما روزگاره دیگه٬ به قول این پدرمون: چه میشه کرد، دیگه چاره‌ای نیست!


راستی واسه روح رفتگانمون یه فاتحه و برای سلامتی بزر‌گ‌های خونه‌هامون یه صلوات محمدی بفرستید.

روز خوش!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۱۵
افشین زارعی
امشب نمی‌دانم ازچه اما دلم گرفته. کاش کسی با معجزه‌ای بیاید...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۲ ، ۰۰:۵۱
افشین زارعی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۲ ، ۰۳:۳۰
افشین زارعی
11 تیر ماه 68 در بیمارستان توحیذ سنندج متولد شدم. اولین کسی که امسال تولدم را بهم تبریک گفت وب‌سایت دنبالر بود! تا فردا شب خواهیم دید که چند نفر این روز را به یاد خواهند داشت! هرچند که از الان مشخصه!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۲ ، ۰۰:۱۷
افشین زارعی