یک بار دگر خانهات آباد بگو سیب...
ماه عسل در این روز کریم و با شرافت، روز میلاد نورچشم پیامبر(ص) حضرت امام حسن مجتبی، جلوهی ویژهای داشت. امروز در ماه عسل از ازدواج و سنت حسنهی پیامبر(ص) و.. حرف زده شد. پدری که در تصویر عکس او پیداست دو سال قبل، بعد از فوت همسرش، فرزندانش اون را به خانهی سالمندان بردن و او در جواب سوال احسان که پرسید: به بچههات معترض نشدی که چرا من را میبرید خانه سالمندان؟ گفت: نه، چکار میتونم بکنم؟ چارهای نبود...
او همسرش را دوست داشت. و بعد از مرگ او تنها بود و با کاری که فرزندانش کردند تنهاتر شد. البته ما قاضی نیستیم و کاری به کار بچههایش نداریم... .
اما چیزی که او و مادری را که 5 سال مهمان خانه سالمندان بود را به استدیو ماه عسل کشاند نه تنها چیز عجیبی نبود بلکه مسئلهای بود که کاملا عرف است و رایج. دلبستگی، آره پدر سالخوردهی ماهعسل امروز دلش گیر کرده بود به نگاهی و دلی و خوردهای محبت... او میخندید چون به جای بوسههای فرزندانش احسان او را بوسید و بهجای مصاحبت با نوههایش او امروز یک همدم دارد. البته این بماند که هر گلی بوی خود را دارد و ... اما چیزی که او را به خنده واداشت بلهای بود که از عروس خانم گرفت. احسان از عروس قصه دربارهی آرزوهایش پرسید و او جوابش این بود که: آرزوم اینه که از اینجا(خانه سالمندان) برم!
الهی من قربون اون همه مهر و وفاتون برم که از دار دنیا دلتون به یه همدم خوشه. نه مثل ما که بعضیامون، البته بعضیامون به شکلی هول هولکی میخوریم و میدویم و جمع میکنیم که انگار میخوایم مثل مصریهای باستان همه را بذاریم توی تابوتمون... الهی من قربون اون دل مهربونتون برم که از خدا فقط یه چیز خواستید و اون هم خود خدا بود.
ای کاش همهی ما قدر این خندهها را بدونیم. اینها نعمت الهی هستند. مواظب این نعمتها باشید. اگر هنوز پدر و مادر یا پدربزرگ و مادربزرگ توی خونههاتون هستند پس خوشبحالتون. اما بالاغیرتا قدرشون را بدونید. یه روز از خواب بیدار میشید و میبینید نیستند... روزگار گلها را زود میچینه! خود من یه دنیا دلم برای دیدن خندههای پدربزگهام و مادربزگم تنگ شده. به خدا خیلی دلم تنگ شده اما روزگاره دیگه٬ به قول این پدرمون: چه میشه کرد، دیگه چارهای نیست!
راستی واسه روح رفتگانمون یه فاتحه و برای سلامتی بزرگهای خونههامون یه صلوات محمدی بفرستید.
روز خوش!
مرسی...
اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ﴿۲۵۵﴾